دختر عزیزم بلاخره بعد از کلی اسرار از طرف خودت برای سوراخ کردن گوشت رفتیم دکتر . چهارشنبه یک آذر ماه برات وقت دکتر گرفتیم (دکتر قاسمی) ، من که خودم خیلی استرس داشتم. تو هم اولش خوشحال بودی ولی وقتی توی مطب دکتر، گریه بچه های دیگه رو دیدی حالت چهره ات تغییر کرده بود . بلاخره نوبت ما شد و رفتیم تو . دست آقای دکتر درد نکنه اینقدر خوش برخورد بود که لبخند به لبات نشست . مثلاً اینکه وقتی رفتیم تو ، رو کرد به تو گفت که دخترم اومدی گوش هات رو سوراخ کنی . تو هم سرت رو به نشانه تایید تکون دادی . بعد دکتر شروع کرد و گفت ببین برای یسنا جون چه گوشواره ای خریدم . فقط مال یسنا جون هست . بیا اینجا بشین دخترم . وقتی روی ص...